زهرا اکبری؛ محسن خلیلی؛ سید احمد فاطمی نژاد
چکیده
برنامهی هستهای ایران، از مهمترین مسائل سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب بوده است. این برنامه سه دورهی ریاست جمهوری خاتمی، احمدینژاد و روحانی را درگیر خود کرد. پژوهش حاضر بر مبنای نظریهی منطقهی توافق ممکن (ZOPA) و همچنین با بهرهگیری از روش تاریخی تطبیقی به بررسی برنامهی هستهای در سه دورهی ریاست جمهوری (خاتمی، احمدینژاد ...
بیشتر
برنامهی هستهای ایران، از مهمترین مسائل سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب بوده است. این برنامه سه دورهی ریاست جمهوری خاتمی، احمدینژاد و روحانی را درگیر خود کرد. پژوهش حاضر بر مبنای نظریهی منطقهی توافق ممکن (ZOPA) و همچنین با بهرهگیری از روش تاریخی تطبیقی به بررسی برنامهی هستهای در سه دورهی ریاست جمهوری (خاتمی، احمدینژاد و روحانی) میپردازد. سؤال اصلی این پژوهش این استکه چرا در دو دورهی ریاست جمهوری خاتمی و احمدینژاد مذاکرات ایران و قدرتهای غربی به توافق هستهای ختم نشد، اما در دورهی ریاست جمهوری روحانی این مذاکرات به توافق هستهای منجر شد. فرضیهی نوشتار این است که استراتژیها و تاکتیکهای ناهمانند، در دو محیط داخلی و خارجی (ایران و گروه 1+5) در سه دورهی ریاست جمهوری (خاتمی و احمدینژاد و روحانی) منجر به دو دستاورد گوناگون (عدم توافق و توافق) در برنامهی هستهای ایران شد. نتایج پژوهش نشان میدهد که در دوران خاتمی، انعطاف ایران، کشورهای غربی را بر این باور رساند که نیاز چندانی به کنارآمدن با ایران ندارند. در دوران احمدینژاد نیز به دلیل سیاست خارجی تهاجمی، این فرصت به ایالات متحده داده شد که اتحادیهی اروپا و حتی چین و روسیه را با خود همراه کند، و قطعنامههای تحریمی را علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل تصویب کند. اما در دورهی روحانی، با بهرهگیری از تجارب دولتهای پیشین سعی شد مسیر اعتدال طی گردد؛ سیاستی که باعث گردید طرف مقابل ایران، در سیاستهای خود تجدید نظر کند. همین امر دستیابی به توافق جامع هستهای را امکانپذیر کرد.
محسن خلیلی
چکیده
ایران، کشوری است پرهمسایه؛ با همسایگانی گونهگون و ناهمانند. گونهگونیِ همسایگی دربرگیرندهی گوناگونیِ ویژگیهای جغرافیایی، منزلتهای استراتژیک، وابستگیهای سیاسی، دغدغههای امنیتی، و خصلتهای ژئواکونومیک است؛ و، ناهمانندیِ همسایگی، دربرگیرندهی خصلتهای فرهنگی و تاریخی و تمدنیِ بسیارناهمانند استکه همسایگانِ پانزدهگانهی ...
بیشتر
ایران، کشوری است پرهمسایه؛ با همسایگانی گونهگون و ناهمانند. گونهگونیِ همسایگی دربرگیرندهی گوناگونیِ ویژگیهای جغرافیایی، منزلتهای استراتژیک، وابستگیهای سیاسی، دغدغههای امنیتی، و خصلتهای ژئواکونومیک است؛ و، ناهمانندیِ همسایگی، دربرگیرندهی خصلتهای فرهنگی و تاریخی و تمدنیِ بسیارناهمانند استکه همسایگانِ پانزدهگانهی ایران را، به حوزههای بسیارناهمگون، تبدیل کرده است. درپیشگرفتنِ یک سیاست خارجی چندگانهگرا و برگشتن از یک سیاست خارجیِ تکچهره، پیشانگاشتهی نوشتارِ پیشِرو است. هدفِ بنیادین نوشتار، افزون بر توصیفِ وضعیت سیاست خارجی ایران، تجویزِ تغییر در ماهیت و عملکرد سیاست خارجی ایرانِ پساانقلاب اسلامی است. برای برآوردنِ منظور نوشتار، نگارنده با برساختنِ سه مقولهی کشورِ میانهگاهی، کشور راهرویی، کشور پیوندی کوشش کرده است تا نشان دهد که کشور چندمنطقهای/ فرامنطقهای ایران، نمیتواند از یک منطق و رفتار در سیاست خارجی، بهرهگیری نماید؛ بهویژه آنکه، سیاست خارجی انقلابیِ ایرانِ پساانقلاب، برچسبِ تکراستایی خورده است. در نوشتار، از یک بستهی مفهومی برساخته، بهرهگیری شد تا نشان داده شود که تجویزِ نگارنده برای ترکِ سیاست خارجی تکچهره و درپیشگرفتنِ سیاست خارجی چندچهره، مستدلّ است. بنمایهی روششناختی نوشتار، تجویز است؛ بنابراین، ماهیت پژوهش، هنجاری است. یافتهی تجویزیِ نوشتار، توصیه به ترکِ تکْراستایی در سیاست خارجی انقلابی و درپیشْگرفتنِ سیاست خارجیِ پساانقلابیِ چندراستایی است. نقطهی آغازِ سیاست خارجیِ پساانقلابیِ چندراستا، درافکندنِ سیاست خارجی چندهمسایگی است.
محسن خلیلی؛ صدیقه هاشمی
چکیده
پس از وقوعِ حوادث دگرگونکننده بنیادین، قانون اساسی جدید تدوین میشود. موجودیتیافتن قانون اساسی1382 افغانستان، بهدنبال رویکارآمدن دولت جدید، نیز چنینْ بوده است. در فرآیند نگارشِ قوانین اساسی جدید، راجع به چیستی نظام آینده سیاسی کشور (بسیط یا مرکببودن) تصمیمگیری میشود. موضوع فدرالیشدن افغانستان در فرآیند نگارش قانون ...
بیشتر
پس از وقوعِ حوادث دگرگونکننده بنیادین، قانون اساسی جدید تدوین میشود. موجودیتیافتن قانون اساسی1382 افغانستان، بهدنبال رویکارآمدن دولت جدید، نیز چنینْ بوده است. در فرآیند نگارشِ قوانین اساسی جدید، راجع به چیستی نظام آینده سیاسی کشور (بسیط یا مرکببودن) تصمیمگیری میشود. موضوع فدرالیشدن افغانستان در فرآیند نگارش قانون اساسی جدید افغانستان، سرمنشأ مخالفتها و موافقتهای فراوان گردید. افغانستان، دارای بسترهای مناسب تنوّع قومی و مذهبی و نژادی برای تأسیس فدرالیسم بود؛ ولی دستاندرکاران تدوین قانون اساسی هشتم، از فدرالیسازی افغانستان صرفنظر نمودند. نگارندگان، در پاسخ به پرسش (کدامین دلایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سببساز شد تا فدرالیسم علیرغم وجود زمینههای مناسب، به قانون اساسی هشتم افغانستان راه نیابد) با بهرهگیری از شیوه تحلیل اسنادی مبتنی بر زمینهیابی، به این یافتهها دست یازیدند که احتمال تجزیه کشور، شکاف اقتصادی موجود میان ولایات، احتمال افزونشدن دخالت همسایگان و کمسوادی و رشدنیافتگی سیاسی مردم، بهترتیب، مهمترین دلایل ردِّ فدرالیسم در هنگامه تدوین قانون اساسی جدید بود.
محسن خلیلی
چکیده
پس از یازده سپتامبر و فراهمشدن زمینه تحقّق افکار استراتژیستهای نومحافظهکار، دکترین تغییر رژیم برای حذف حکومتهای چالشسازِ هژمونیِ ایالات متّحده، در کانونِ راهبردِ امنیّت ملّی آمریکا قرار گرفت. تصمیمسازانِ نومحافظهکار، با تمرکز بر راهبردِ تغییر رژیمهای چالشگر (حذف حکومتهای ستیزهجو و ورشکسته و سپس ایجاد دولت جانشین)، ...
بیشتر
پس از یازده سپتامبر و فراهمشدن زمینه تحقّق افکار استراتژیستهای نومحافظهکار، دکترین تغییر رژیم برای حذف حکومتهای چالشسازِ هژمونیِ ایالات متّحده، در کانونِ راهبردِ امنیّت ملّی آمریکا قرار گرفت. تصمیمسازانِ نومحافظهکار، با تمرکز بر راهبردِ تغییر رژیمهای چالشگر (حذف حکومتهای ستیزهجو و ورشکسته و سپس ایجاد دولت جانشین)، وارد عرصه عملیّاتی سیاست خارجی شدند. گام نخست را در افغانستان و عراق با انجام تهاجم نظامی گسترده پشت سرگذاشتند. روند تدوین قوانین اساسی جدید افغانستان در سالِ 1382/2004 و در عراق به سالِ 1384/2005، رخ داده است. نگارنده تلاش میکند نشان دهد که کدامیک از مؤلفههای جغرافیایی در قوانین اساسی نوپیدای دو کشور، بروز یافتهاند. نگارنده نوشتارِ پیشِرو، بر پایه یک پژوهش توصیفی و با درنظرداشتِ روشِ مقایسهای، کوشش میکند نشان دهد که چگونه مؤلفههای جغرافیایی در نگارش قوانین اساسی جدید، ایفای نقش میکنند. بنیانِ نگارش مقاله، بهرهگیری از ایدهیِ پیوند فضا و سیاست است و نگارنده کوشیده است قانون اساسی را بهمنزله دستاورد پیوند حقوق و سیاست، به جغرافیا پیوند زند.